سؤظن داشتن، فکر کردن. خیال کردن: به آستین ملالی که بر من افشانی گمان مدار که از دامنت بدارم دست. سعدی. ، تشویش داشتن. نگران بودن: ور ز کژدم به دل گمان داری کفش و نعل از برای آن داری. سنایی. ، امید و انتظار داشتن. چشم داشت: چیست فردوس که در دیدۀ ماجلوه کند ما گمانها به غرور نظر خود داریم. صائب
سؤظن داشتن، فکر کردن. خیال کردن: به آستین ملالی که بر من افشانی گمان مدار که از دامنت بدارم دست. سعدی. ، تشویش داشتن. نگران بودن: ور ز کژدم به دل گمان داری کفش و نعل از برای آن داری. سنایی. ، امید و انتظار داشتن. چشم داشت: چیست فردوس که در دیدۀ ماجلوه کند ما گمانها به غرور نظر خود داریم. صائب
تصور کردن انگاشتن: باستین ملالی که بر من افشانی گمان مدار که از دامنت بدارم دست. (غزلیات)، سوء ظن داشتن، نگران بودن تشویش داشتن: ور ز کژدم بدل گمان داری کفش و نعل از برای آن داری. (سنائی)، امید و انتظار داشتن چشم داشتن: چیست فردوس که در دیده ما جلوه کند ک ما گمانها بغرور نظر خود داریم. (صائب)
تصور کردن انگاشتن: باستین ملالی که بر من افشانی گمان مدار که از دامنت بدارم دست. (غزلیات)، سوء ظن داشتن، نگران بودن تشویش داشتن: ور ز کژدم بدل گمان داری کفش و نعل از برای آن داری. (سنائی)، امید و انتظار داشتن چشم داشتن: چیست فردوس که در دیده ما جلوه کند ک ما گمانها بغرور نظر خود داریم. (صائب)